من هنوز وقت نکرده ام فکر کنم
به آنچه تو گفتي و.
آنچه من شنيده ام
به دستهاي خستهام که روزهاست
به عشق
به زندگي
دست نداده ام
به اشکهاي داغ جاري از دو گونه ام
خوب فکر کرده ام
من هنوز در انديشه ي نگاه آخرت
در آغوش بهت و حيرتم
و سردي هوا تمام حس بودن مرا
منجمد نموده است.
و خوابهاي بي سر و تهم
که دست مرگ در آن.
روبروي صورتم
به رقص آمدست.
من هنوز وقت نکرده ام فکر کنم
که بر سرم چه آمدست.
يا که بر سرم چه رفته است
من خودم را به باد.
به باران سپرده ام.
و در گريز از اين همه ناگزير.
تو را به يکتا خدا ي خود سپرده ام
.
انديشه نگار 9698.
.
.
.
درباره این سایت